به نام آنكه قلم را جان داد تا بنگارد هر آنچه دل مي طلبد.
تقديم به آناني كه راز قشنگ دوست داشتن را جز در ذات بيگانه ي حق نمي يابند. تقديم به آناني كه دلهايي پاك و ضميري
بي آلايش دارند. تقديم به آناني كه قراره تا ابد در كنار همه ي موندني هايم به يادگار بمونند و در آخرتقديم به همه اونايي كه
بي پاسخ ترين سوال ذهن آشفته ي من هستند.
انگار همين ديروز بود كه اومدين … انگارهمين ديروز بود كه اومدين و خواستين جا پاي اونايي بذارين كه از خاك كه به افلاك
رفتن و همون جا موندني …. شايد براي خيليا رفتن شما فقط يه رفتن باشه ولي براي من چي شد؟
بعد از رفتنتون آرزوهامو دفن كردم، دفتر خاطراتمو به آب انداختم و قاب خاطره هامو به پستوي زمونه، ….. نبودنتون رو باور
نكردم، منم مثل گنجشك هاي شهرمون، برق انتظار را توي چشام نگه داشتم كه شايد رفتنتون يه برگشتي هم داشته
باشه، اگه امروز اين برق رو نديدين بهم بگين … پس خوب خوب نگام كنين …
هيچ كس از جنس ما نبود … اينجوري كه ماييم … اينجوري كه هممون هستيم … نمي گم صميمي … نمي گم خوب … نمي گم
پاك … ولي به خدا قسم … قسم به تنهايي علي توي شهر شلوغ كوفه، به اندازه هرچي وسعت دلتونه من با همه ي وجود
بي وجودم به هر چي عشق و عشقه دوستتون دارم و ازتون ممنونم …
هر قدمو كه برمي داري من اومدنتو بيشتر باور مي كنم، قدماتو دوست دارم كه توي اين روزاي سرد و بوراني راه خونمو گُم
نمي كنين. دلم گرفت از اينكه هر هفته بايد منتظر يه هفته ي جديد مي شدم و به قرار موعود نزديكتر …
دلم گرفت از اينكه بعد از يكسال مياين و بعدش مي خواين زودِ زود برين چون حسابي كار دارين؟
دلم گرفت از اينكه توي هر بار ديدنتون فكر كنم اين آخرين باريه كه اين شانسو داشتم و خدا مي دونه دوباره شانس بيارم يا نه؟
باورتون مي شه زندگيم شده همين … همين تعجب يهويي، همين غير منتظرگي يه اتفاق، همين اومدن و رفتن هاي يه باره،
همين زندگي عجيب و غريب …
هر شب من و دل، تنهاي تنها پاي دلتنگي هامون مي نشستيم و ستاره ها رو مي شمرديم و اين جمله رو با خودمون تكرار … يه
ستاره … دو ستاره … سه ستاره … چند تا بشماريم اونا برمي گردن؟!؟
يعني ميشه آسمونِ دل ما هم ستاره داشته باشه؟!؟
و اما امروز…. امروز براي همه گريه هام جشن گرفتم و اولين مهمونم شماهايين. امروز همه اشكامو اينجا دعوت كرده ام. همه
دلتنگي هامو …
همه خيسي چشامو … مي تونين بخندين، مي تونين پام به پام گريه كنين آخه شما حق انتخاب دارين.
خيلي سخته، به خدا خيلي سخته در عين اينكه چشات پُرِ اشكِ، دلت بخواد لبخند بزني تا دردتو ندونن، خيلي سخته از حرفاي
دلِ خودتم گريت بگيره، خيلي سخته يه جايي خيلي ها باشند كه دلت مي خواد از همشون تشكر كني، ولي فقط يه حق انتخاب
داشته باشي.
امروز همه ي فرشته ها اينجا دعوتن … يه عالمه فرشته … با دستايي به وسعت واژه ي پر معناي مهربوني … بدون هيچ غل و
غشي … ساده و پاك … سرمو پايين مي گيرم تا از نگاه مهربونتون شرمنده نشم … سرمو پايين مي گيرم تا ريختن اشكام
آبرومندانه باشه … خجالتم و قورت مي دم آخه دلم مي خواد … دلم مي خواد حرف دلمو بگم … خدايا مي خوام بندگي كنم، ولي
در مقابل صدها چشم بتونم سرمو بالا بگيرم و بگم كه هستم. بگم كه منم مي خوام به نوبه خودم ازتون تشكر كنم. ميدونم براي
اومدنتون دليل دارين، اومدين چون دلتون مهربوني رو ياد گرفته، اومدين چون مي دونين يه عالمه دل، منتظر اومدنِ دل
مهربونتونه،اومدين چون مي دونين موندني هستين.
منم اومدم، اومدم تا بگم كه بخاطر دل بزرگتون، من به گور آرزوهاي يه كسايي مثل خودم خنديدم، اومدم تا بگم بارها و بارها
بغض گلومو گرفته ولي دم نزدم تا بتونم دوام بيارم، تا همه لحظه هاي سپري شده ي بعد از رفتنتون و همه لحظه هاي مونده به
ديدنتون را بشمرم. شماها اومدين تا من هم بتونم توي كلبه ي سرد و محقر دلم براي همة آرزوهاي داشته و نداشته ام جشن
بگيرم.
براي آرزوهام شمع روشن كنم و دلمو چراغوني، من آيندمو توي چشاي پر اشكِ شوقِ پدرم ديدم، توي دستاي پينه بستة مادرم،
توي پيشوني چروكيده ي مادربزرگم و همه و همه ي … دلتنگي هامو با بغض آلود ترين، تبسم به چشام دادم ولي هيچ وقت باور
نكردم كه همه چيز دنيا غمه، باور نكردم كه شما نيستين … نيستين تا به دل كوچكم بفهمونين كه اين تقدير سياه براي من و
منايي مثل من رقم خورده باور نكردم كه كسي نيست تا بهم بفهمونه كه سكوت پر از صداي كف زدناي خيلياي ديگه يادي ازم
نداره و اين سكوت توي خروارهاي خاطره مرده و فقط حرفي از جنس خاموشي، از جنس اشك، سكوت سرد چشامو مي شكنه …
اين بار با چشايي خيس مي نويسم خداي من، من يادمه كه كي هستم!!! من هنوزم يادمه كه هيشكي نيستم هنوزم با صداي
اذون راديوي كهنه پدرم، از عمق وجودم گريه ام مي گيره و ترس به جونم مي افته.
خداي غرورهاي نابِ من، هنوزم به اندازه ي ستاره هاي آسموني شباتِ، براي تو، براي چشماي خيس اين آدماهايي كه جلوم
واستادن، براي بغض هاي بي صداي خودم و امثال خودم و هر كس ديگه اي كه تو دوستش داري گريه مي كنم، گريه اي كه
سكوت معنادار اين همه فرشته رو بشكنه …
شايد ادبيات و اين كلمات با دلتنگي هام غريبه شده باشن، نمي دونم گريه هام تموم شدن يا من تموم … نمي دونم … نمي دونم
… فرشته اي كه با اومدنش روزامو روشن ديدم و تاريك ديدم شباي سرد و خاموش زمستاني ام،
يه جا بين همين زمين و آسمون مي نويسم كه ازتون ممنونم، چه مي خواين، از آسمون به زمين بخونين، چه از زمين به
آسمون، فرقي نمي كنه، كوه دماوندِ، يا به قول بهار ” اون ديو سپيد پاي دربند” و برعكس مي كنم تا ساعت شني زمين دوباره
بكار بيافتد و تموم زمان دنيا براي شما كه فكر كنين …
قهرمانها هميشه مي مانند …
صورتمو آروم آروم روي شيشه هاي سرد و مه گرفته ي پنجرة كهنة كلاسمون مي ذارم، جاي خالي
خيلي چيزها رو احساس مي كنم … جاي خالي يه يكي بود يكي نبود … يه جايي بود و يه دل خيلي رئوف، حاجي خيلي مهربون بود
ولي حيف … زمونه اونو از دنيا ربود … حاج محمدعلي متحدان هنوز جات خاليه يعني تا ابد جات خاليه …
بياين بياين… بياين خدا رو ته قلب آينه هاي دلِ اونايي ببينيم كه دستشون رو سر خيلي ها كشيدن و پر زدن و رفتن … بياين
خدا را تو دست كسايي ببينيم كه كنارمون هستن، يعني تا وقتي هستن قدرشونو بدونيم، نه اينكه سهمشون از كاراي خوبشون،
فقط سر در مدرسه باشه … لازم نيست بري اونور دنيا … نه …
خدا همين جاهاس … خوب گوش بدين. همين … آروم آروم … چشاتونو ببندين تا عطرشونو استشمام كنين … دستتو بذار روي
دلت. خدا اينجاس … رو لبخند همين بچه ها … يه نفس پر از عطر خدا، از اينجا تا خدا فاصله اي نيست … مگه نه؟ خدا، من كه
باورت كردم وقتي يه كسي گفت: تو يا “علي” شو بگو، من تا آخرش باهات ميام … از همتون ممنونم …
يه حرفي مونده رو لبام، يعني كار را آن كرد كه تمام كرد … رسالتي بزرگ روي دوشم سنگيني مي كنه و اونم اينه كه ازتون
بخوام كلنگ يه مدرسه 12 كلاسه رو همين جا، توي همين خاك پاك، ميون هياهوي همين بچه ها بزنين.
خدايا مثل اينكه بازم گريم گرفته، آخه چرا؟ چرا ميون اين همه خوبي، چرا اينجا، چرا ميون اين همه مهربوني من بازم دلم
گرفته؟ ….
نمي دونم چي شده، دوباره من شدم يه صورت خيس و باروني …
چرا هيچي رو نمي تونم باور كنم حتي نگاه هاي شما رو بعد از خوندن اين دلنوشته، من كه يادم نرفته كجا درس خوندم؟
ولي شماها: آيا هنوزم دلتان سايه اي است براي خانة كاه گِليِ قلبم يا نه؟
                                                                                                                         دوستتان دارم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *